اشعار محمد سعید میرزایی

شعر و ادب پارسی

اشعار محمد سعید میرزایی

شعر و ادب پارسی

از آشنایی با شما بانو، از اولین دیدار خوشبختم( محمد سعید میرزایی )

 

از آشنایی با شما بانو، از اولین دیدار خوشبختم
از دیدنت بسیار خوشحالم! با بودنت بسیار خوشبختم!

بانو! شما را در نگاه خود با تاجی از یاقوت می بینم
بانوی قصر من شما باشید من شاعر دربار: خوشبختم

پیش از شما دنیا چه خالی بود معشوقۀ شعرم خیالی بود
کاری بکن...کار تو عالی بود...تا حس کنم این بار خوشبختم

باور کنید از اولین لحظه، باور کنید از اولین تصویر
با عرض پوزش بابت تأخیر ای عشق بی تکرار! خوشبختم

در چشم من بی وقفه زیبایی زیباتر از زنهای دنیایی
اهل بهشتی یا از اینجایی؟ زیباییِ فرّار! خوشبختم!

باید نوشت از این زن زیبا: از این نگاه روشن زیبا:
این کفش: این پیراهن زیبا: این مانتو شلوار: خوشبختم!

از طرز چشمان شما بانو! زیبایی خاص شما پیداست
از لطف آن نقاشِ بی مانند در گردش پرگار خوشبختم

از اینکه هی مثل روانی ها مشغول صحبت با صدای تو
هی هدیه می گیرم برای تو از کوچه و بازار ...خوشبختم

هر شب کنارت شعر می خوانم، تا صبح در پیش تو می مانم
یک مرد توی ذهن من هر روز دنبال توست انگار...خوشبختم

از اینکه مثل کودکی عاشق، در یک اتاق صورتی با تو
هی می نویسم دوستت دارم روی در و دیوار خوشبختم

روزی هزاران بار می گریم روزی هزاران بار می خندم
روزی هزاران بار خوشحالم روزی هزاران بار خوشبختم

روزی هزاران بار می گویم: من از خدا بسیار ممنونم
روزی هزاران بار می گویم: من با شما بسیار خوشبختم

اعلام بی تردیدِ خوشبختی در این جهان سخت است اما تو
آن قدر خوبی که فقط با تو من می کنم اقرار: خوشبختم

باید گذشت از باور دنیا دیوار بی رنگی که از ما نیست
تنها اگر با من شما باشید آن سوی این دیوار، خوشبختم

ازمن شمالطفاً چه میخواهی بعداز غزل گفتن چه میخواهی؟
بامن بمان ازمن چه میخواهی دست از سرم بردارخوشبختم!


محمّدسعیدمیرزائی

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.