اشعار محمد سعید میرزایی

شعر و ادب پارسی

اشعار محمد سعید میرزایی

شعر و ادب پارسی

ای از همیشه آمده و مهربان شده ( محمد سعید میرزایی )

ای از همیشه آمده و مهربان شده
با من درون حافظه ام همزبان شده

آری شب مکالمۀ ما بی انتهاست
ای رود پرستاره که در من روان شده

آن عاشقم که نیمۀ خوشحال ذهن من
با تو کمی بزرگتر از این جهان شده

از لحظه ای که دیدمت ای جان هزار سال
دنیا درون حافظۀ من جوان شده

این خانه با تو معبد گل های مریم است
آیینه با تو باغِ گلِ ارغوان شده

گل های قالی از قدمت جان گرفته اند
این فرش پرستاره ترین کهکشان شده

دیوانه کارهای تو باورنکردنی است
هر لحظۀ تو حادثه ای بی زمان شده

در آنِ عاشقانه ترین لحظۀ جهان
انگار عکس های شما جاودان شده

از بس که حرص می خورم از چشم خوردنت
حتی دلم به آینه هم بدگمان شده

اخبار یک فرشته که در شهر آمده ست
تنها دلیل خودکشی دختران شده

حس می کنم حضور تو را در کنار خود
ای با تو بعدهای جهان بی کران شده!

بانوی من بیا که به دنبال کفش هات 
حس می کنم تمام جهانم روان شده

 

محمّدسعیدمیرزائی

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.