من ابتدای زمینم، من انتهای زمانم
همیشه آنچه تصوّر نمی کنید همانم
همیشه کشته ی خونین ترین سوانح عشقم
همیشه گم شده در جاده های عشق، نشانم
همیشه گمشده ام در تمام ثانیه ها در
هزار حادثه ی عاشقانه در جریانم
من آرزوی تمامی دختران بهشتم
خدای عاشقی ام حسرت زنان جهانم
عجیب نیست اگر با سر بریده بیایم
عجیب نیست اگر با گلوی پاره بخوانم
عجیب نیست اگر در میان شعله برقصم
اگر تمام جهان را به داغ خود بنشانم
عجیب نیست که پیر هزارساله ی عشقم
عجیب نیست که در عاشقی همیشه جوانم
عجیب نیست که روزی هزار بار بمیرم
دوباره زنده شوم تا دوباره با تو بمانم
دوباره با تو بمانم که با تو قصه ی خود را
به عاشقانه ترین فصل فصلها برسانم
تو در کنار من اما دلم برای تو بی تاب
مقابل منی اما برای تو نگرانم
مسافر کوچولوی همیشه عاشق معصوم
منم که جز گل سرخم نمی رسد به گمانم
به جرم گفتن بی وقفه «دوستت دارم»ها
همیشه یک گل سرخ مچاله است دهانم
در این جهان سیاهی به عشق کیست خدایا
که رودی از کلمات ستاره هاست زبانم
چرا همیشه غریبم؟ همیشه همسفر من!
ستاره ی سحر من! به من بگو که بدانم...
محمّدسعیدمیرزائی
۱۳۹۴/۵/۲۴