اشعار محمد سعید میرزایی

شعر و ادب پارسی

اشعار محمد سعید میرزایی

شعر و ادب پارسی

یک صندلی گذاشته ام جای اسم ماه( محمد سعید میرزایی ) .

 

یک صندلی گذاشته ام جای اسم ماه
تا تو بیایی و بنشینی به اشتباه

اما تو باز اول این شعر غایبی
مثل سکوت، یا کلماتی شبیه آه

این صندلی خالی را پاک می کنم
و می نویسم آخر این بیت: ایستگاه

تا باز دست تو بخورد روی شانه ام
من مرد کور می شوم، این بیت: کوره راه

این بیت را محاکمه تشکیل می دهم
با دستبند، می رسم از راه، بیگناه

تنها به شرط این که تو از حاضران شوی
من مرد متهم، همه ی بیت: دادگاه

خود را به تیر باران محکوم می کنم
حتی به جرم های خودم می شوم گواه

این بیت، سمت جوخه ی اعدام می روم
با پای زخم، پیرهن زرد راه راه

خونم به روسری تو پاشیده میشود!
این بیت را که با هیجان می کنی نگاه-

آن وقت توی قبرم بیدار می شوم
شب، با صدای رد شدن کفش های ماه

تو می توانی آمده باشی و یک غروب
برسنگ من گذاشته باشی گلی سیاه

حالا کدام بیت می آیی؟-کدام سطر؟
حتی به یک بهانه ی کوچک، یک اشتباه

حالا تو باز آخر این شعر، غایبی
مثل سکوت، یا کلماتی شبیه آه !

 

محمدسعید میرزائی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.