یک صندلی گذاشته ام جای اسم ماه
تا تو بیایی و بنشینی به اشتباه
اما تو باز اول این شعر غایبی
مثل سکوت، یا کلماتی شبیه آه
این صندلی خالی را پاک می کنم
و می نویسم آخر این بیت: ایستگاه
تا باز دست تو بخورد روی شانه ام
من مرد کور می شوم، این بیت: کوره راه
این بیت را محاکمه تشکیل می دهم
با دستبند، می رسم از راه، بیگناه
تنها به شرط این که تو از حاضران شوی
من مرد متهم، همه ی بیت: دادگاه
خود را به تیر باران محکوم می کنم
حتی به جرم های خودم می شوم گواه
این بیت، سمت جوخه ی اعدام می روم
با پای زخم، پیرهن زرد راه راه
خونم به روسری تو پاشیده میشود!
این بیت را که با هیجان می کنی نگاه-
آن وقت توی قبرم بیدار می شوم
شب، با صدای رد شدن کفش های ماه
تو می توانی آمده باشی و یک غروب
برسنگ من گذاشته باشی گلی سیاه
حالا کدام بیت می آیی؟-کدام سطر؟
حتی به یک بهانه ی کوچک، یک اشتباه
حالا تو باز آخر این شعر، غایبی
مثل سکوت، یا کلماتی شبیه آه !
محمدسعید میرزائی