اشعار محمد سعید میرزایی

شعر و ادب پارسی

اشعار محمد سعید میرزایی

شعر و ادب پارسی

دیشب خیابان در خیابان مست بودیم، ( محمد سعید میرزایی )


دیشب خیابان در خیابان مست بودیم، رود صدامان در خیابانها روان بود
بر بام تهران ماه من آواز خواندی، رقصیدنت زیباترین شعر جهان بود

: ساعت شش صبح است برگردیم خانه! عشق من ای بانوی خوب هم ترانه!
دیگر تو یک افسانه ای در این زمانه، عشق من و تو در فراسوی زمان بود...
.
همراه با ما راک می رقصید ماشین- این رقص نور تو چه زیبا بود *راشین!
داریم بالا می رویم از ماه بنشین! گفتم که این جاده به سمت آسمان بود!

گفتم نباید بیشتر از این بریزم! تو سالها دوری و من این سوی میزم
یادت می آید ای گل سرخ عزیزم سیارۀ ما در کدامین کهکشان بود؟

با من به دنیا آمدی یادت می آید؟ یک شب به خوابم سر زدی یادت می آید؟
وقتی سحر شد پر زدی یادت می آید جای تو در آیینه یک رنگین کمان بود...
.
یادت می آید؟ نه! نمی آید؟ می آید؟ گفتم نباید بیشتر از این! نه! باید!
رفتی و برگشتی خدا را شکر...شاید دوری فقط یک فصل از این داستان بود

گفتم که عاشق نیستم دیوانه برگرد! نگذار خاکستر شود این خانه! برگرد!
باور کن این دیوانه این عاشق ترین مرد در زندگی قبلی اش آتشفشان بود...
.
ما رد شدیم از مرز دنیا بی مجوز، در شهر ما هرگز چراغی نیست قرمز!
هر کس که عاشق شد نخواهد باخت هرگز! شاید تمام عاشقی یک امتحان بود

این مرد یک آتشفشان بوده ست قبلاً-من راضی ام از عشق از مرگ از تو از من!
پیش تو می میرم...خدا را شکر... با من معشوقه ام این بار خیلی مهربان بود...
.


محمّدسعیدمیرزائی
1393/12/26
.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.