اشعار محمد سعید میرزایی

شعر و ادب پارسی

اشعار محمد سعید میرزایی

شعر و ادب پارسی

نکند رو بگیری از من تو! ( محمد سعید میرزایی )

نکند رو بگیری از من تو!
نکند بی خیالی اصلاَ تو!
نکند شاد نیستی بانو!
تو بگو در چه حالی اصلاً تو؟
.
این منم من منِ توام منِ تو!
جامه ای کهنه ام که بر تن تو...‌
به خدا نیست وقت رفتن تو!
تو که کم سن و سالی اصلاَ تو!
.
آخرین دلبر جهان آیا؟
زنی از آن سوی زمان آیا؟
رقص در خون عاشقان آیا؟
در کدامین خیالی اصلاً تو؟
.
روح یک مرد در تن یک زن
رفته یا روح توست در این تن؟
به خدا با تمام هستی من
در کمال وصالی اصلاَ تو
.
اگر از خود جدا شوم به خدا
نشوم از تو هیچ وقت جدا
بین من با جهان من تنها-
نقطه ی اتصالی اصلاَ تو!
.
ای همه آفتاب زندگی ام
تو بمان در کتاب زندگی ام
فرض کن در حساب زندگی ام
آخرین احتمالی اصلاَ تو!
.
فال می گیری و نمی دانی...
نقش اسم مرا نمی خوانی...
ته فنجان من تو می مانی
آخرِ هر چه فالی اصلاَ تو...
.
محمّدسعیدمیرزائی
.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.