اشعار محمد سعید میرزایی

شعر و ادب پارسی

اشعار محمد سعید میرزایی

شعر و ادب پارسی

اتاق پنجره را قورت داد، باران را( محمد سعید میرزایی )

 

اتاق پنجره را قورت داد، باران را
قلپ قلپ تا ته سرکشید، گلدان را-

جَوید و باغچه را بوته بوته از جا کند
که در خودش بکشد پله پله ایوان را

وَ کوچه را و سپس خانه خانه هورت کشید
درست مثل کلافی نخ خیابان را...

و بعد، از همه ی شهر اتاق تو جا ماند
که با تمام تهوّع گرسنه بود آن را

هنوز گیسوی تو می وزید و پنجره را-
نبسته بودی و می دادی آب، گلدان را...


و چون همیشه/بی شب بخیر/خوابیدی.

محمّدسعیدمیرزائی

از الواح صلح،ویراست جدید،نشر نیماژ

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.