اشعار محمد سعید میرزایی

شعر و ادب پارسی

اشعار محمد سعید میرزایی

شعر و ادب پارسی

به انتظار تو ماندن عجیب نیست،عجیب( محمد سعید میرزایی )

 

به انتظار تو ماندن عجیب نیست،عجیب
حضور توست در اینجا، در این هوای غریب

و بیست سال زمستان عجیب نیست،عجیب
بهار توست پس از آخرین شکوفه ی سیب

عجیب رویشِ یک قصر سبز رؤیایی است
به خاک سوخته ی قلعه ای پس از تخریب

قسم به پاکی قلب زنی در اورشلیم
که سرگذاشت به پای مسیح روی صلیب

تو آمدی که رهایم کنی برهنه کنی
مسیح روح مرا از لباس زهد و فریب

بدون داشتنت از تبِ تنت گفتم
قصیده ی شبِ عمرم! چقدر‌‌ بی تشبیب؟

فقط به خاطر رؤیای آخرین گل سرخ
و خاطرات مه آلود عاشقان غریب

مرا به روی صلیب امیدها مکشان
مرا به خنده ی تلخ سرابها مفریب

هنوز هم تویی آن دلبر بدون بدل
هنوز هم منم آن عاشق بدون رقیب...

 

محمّدسعیدمیرزائی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.