اشعار محمد سعید میرزایی

شعر و ادب پارسی

اشعار محمد سعید میرزایی

شعر و ادب پارسی

رفتی و صورت تو در آیینه مانده است( محمد سعید میرزایی )

رفتی و صورت تو در آیینه مانده است
داغت بر این دل این دلِ بی کینه مانده است

امشب تنت لباسِ تنم نیست، عشق من!
جای اتوی داغ بر این سینه مانده است
......
برگی که شاعرانه به موی خودت زدی
چسباندمش به سینۀ دیوار و زرد شد

برگرد...خانه بی گل و آهنگ مانده است
برگرد...چاییِ تو لبِ میز سرد شد...


محمّدسعیدمیرزائی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.