اشعار محمد سعید میرزایی

شعر و ادب پارسی

اشعار محمد سعید میرزایی

شعر و ادب پارسی

آ– چند موج ، قایق هاشور خورده – مد ( محمد سعید میرزایی )

 

آ– چند موج ، قایق هاشور خورده – مد
"آمد " همیشه بوی گل سرخ می دهد

" آمد" همیشه یک خبر تازه بوده است
"آمد" همیشه از پیِ یک اسم می رسد

"آمد" و یک علامت پرسش تمام روز 
با یک (( سه نقطه )) دور سرم چرخ می خورد...

هر اسم قایقی ست به دریای جمله ها 
آنجا چقدر " آ " ست خدایا چقدر " مد "!

بر شیشه ی بخار گرفته کدام روز
" آمد" تو را دوباره به ساحل می آورد؟

من روز وشب به "آمد"نت فکر می کنم 
اما اگر نه ، آه ! چه بد می شود چه بد!

حالا برای یافتن اسم خوب تو 
آمد تمام شعر مرا گریه می کند

"آمد" کنار جمله ی "هرگز نیامدی " 
افتاد مثل یک گل پژمرده، یک جسد...

 

محمّدسعیدمیرزائی

از کتاب مرد بی مورد، نشر نیماژ