اشعار محمد سعید میرزایی

شعر و ادب پارسی

اشعار محمد سعید میرزایی

شعر و ادب پارسی

ای پریِ پا برهنه روی لیوان ها برقص ( محمد سعید میرزایی )

 

ای پریِ پا برهنه روی لیوان ها برقص
یا تهِ دریا بمان، در خوابِ مرجان ها برقص

واژه هایم یک به یک بر صندلی خوابیده اند
دست هاشان را بگیر و باز با آن ها برقص

وحشتِ زرد!ای جنونِ قرمز!ای مرگِ بنفش!
مثل روح یک تصادف در خیابان ها برقص

پنبه های ابر را خونی کن آوازی بخوان!
مثل مرغی سر بریده روی ایوان ها برقص

گردبادی شو «ز دریاها برانگیزان غبار!»
چون هیولایی شنی روی بیابان ها برقص

ماه کامل! رشته ی زندانیان را پاره کن!
برج و بارو را بسوزان!با نگهبان ها برقص!

ای تمام شاعرانت کرده تضمین!بیت ناب!
پر بزن!بیرون بیا!بگذر ز دیوان ها!برقص!


محمّدسعیدمیرزائی

از الواح صلح