صدایِ جیغِ زن از چرخ گوشت می آید
- ولی شما بگذارید خون شود باید!
: غذا چه داریم؟ - انگشت چرخ کرده ی تو
برای خوردن، خوشمزّه است بیش از حدّ!
: نمک چه؟ - ریزه ی دندانِ خُرد و خونیِ تو
برای روی غذا عالی است صددرصد!
خودت چه هستی؟ من چرخ گوشت، گوشتِ من!
که چرخ می خورم از خوردنِ تو، تا به ابد
که چرخ می خورم از خون، که چرخ می خورم از!
که می خورم خون از چرخ می شود خون رد!
که می خورم خون از چرخ، می خورم از چرخ
که می خورم از، «از» می خورم - اضافه ی بد!
: بگیر دستِ مرا ... - دستِ من تمام شده ست!
: کجاست چشمانت؟ - له شدند نه؟ - شاید...
تو خون تو دست تو پا تو نمک تو برف شدی
تو ریز ریز شدی ای مخاطبِ مفرد!
به جز رگانِ کبودت نمانده در دستم
پس از تو خانه تماماً گرفته بوی جسد...
کنار ریل بیا، چرخ می شوم امروز
و چرخ گوشتِ من، یک قطار بی مقصد!
محمدسعید میرزائی
الواح صلح