اشعار محمد سعید میرزایی

شعر و ادب پارسی

اشعار محمد سعید میرزایی

شعر و ادب پارسی

سلام ما به تو ای نورِ دائماً به تجلّا! ( محمد سعید میرزایی )

 


سلام ما به تو ای نورِ دائماً به تجلّا! ...
یک قصیده در ستایش امام حسن مجتبی علیه السلام
(تصمیم گرفتم قصیده ای در مدح کریم اهل بیت تقدیم کنم هر چند خوانش این شعر به هر حال مبتنی بر توجه به اشارات قرآنی و روایی مربوط به زندگی بی نظیر این امام بزرگوار است اما دلم خواست خوب چکار کنم؟...)
....
سلام ما به تو ای نورِ دائماً به تجلّا! 
به خاک آمده از ظلِّ عرش و رفته به بالا

ز شیرِ فاطمه سبطِ فَطیمِ فطرتِ خاتم 
گرفته مسند علمِ علیِّ عالیِ اعلا

به خانۀ علی افروخته است شمسِ ولایت 
به نورِ فاطمه آموخته است درسِ تولا

سلالۀ خَلفِ «انَّما ولیُّکم الله» 
ستارۀ شرفِ آیۀ مودّتِ قربا

نشسته بال و پرِ جبرئیل بر سر و دوشش 
ز بس که از سر و دوش رسول رفته به بالا

به نزد فاطمه، صاحب کلیدِ بابِ شفاعت 
به بارگاه علی، پرده ‌دارِ جنت الاعلی

نخست لولؤ پروردۀ دو بحر کرامت 
نخست عقد گلوبند پاک زهرۀ زهرا

مگر شراب طهور است طفل ساقی کوثر 
چنین که دست به دستش کنند حیدر و زهرا

برای آنکه رسانند تا به دست رسولش 
برای آنکه رسولش کند به بوسه تماشا

به قدر، حاصل جمعِ میان عترت و قرآن 
به حسن، درّ درخشان ملتقای دو دریا

لباس رزم به تن: حمزۀ شهیدِ پیمبر 
فراز منبر اعجاز و خطبه: قاریِ غرّا

چگونه مدحت آن گوهر یگانه توان گفت؟ 
که باب اوست ابوالآدم، أمّش امِّ ‌ابیها

چه باب؟- آنکه رسانده است نان به سفرۀ سائل 
چه مادر؟- آنکه گرفته است رخ ز سائل اعما

کسی که کعبه و حِلّ و حرم شناخته داند 
که مدحِ مرتبتِ اوست نعتِ سیّد بطحا

شهی که در رخ او حُسن مصطفاست مجسم 
ولی نه سفرۀ او از غلام اوست مجزا

نرانده کلبِ غریب از کنار سفرۀ جودش 
زکات داده به مسکین ز قبل عرض تقاضا

به طشتِ خون گهرِ دانه دانه ریخته سبطی 
که عشقش از جگرِ مصطفاست لایتجزّا

عقیقه کرد برایش رسول و مادر پاکش 
نهاد در کفش انگشترِ عقیقِ تولا

درون دایرۀ قرب، سبطِ اکبرِ خاتم 
میان معرکۀ حرب، اسمِ اعظمِ مولا

به فهمِ معجزۀ صلح او جهان به تکاپو 
به درکِ منزلتِ صبر او خرد به تقلا

گواه آیۀ «تَعفوا وَ تَصفحوا» است به رحمت 
شهیدِ شاهدِ امرِ مُبَشّرأ و نذیراً

به امر، از کفِ خیرالوصی گرفته وصیت 
به حکم، حاکم مطلق، به خلق، داور دانا

به عدل، کفۀ میزان، به فعل، شارح قرآن 
به علم، صاحبِ برهان، به شرع، حجت یکتا

«نبی» به جمعِ مکارم، «علی» به عینِ معالی 
ولیِّ جمله موالی، وصیِّ جمعِ وصایا

به روز کودکی از شوق آیه آیه به مادر 
رسانده از لب پیغمبر آیه‌های خدا را

چه نامه ای است که مهرش نهاده آیۀ تطهیر؟ 
چه مصحفی است که ختمش نموده بوسۀ طاها؟

به شرح خطبه‌اش آیات آسمان شده روشن 
به نور طلعتش آیینۀ خدا شده پیدا

سلام ما به تو ای وارث ولایت اعظم! 
سلام ما به تو ای مادر تو عصمت کبری!

بدون قبّه، ضریح تو آستانۀ حیدر 
بدون شمع، بقیعِ تو کربلای معلا

سوی بقیع تو پر می‌کشند دسته به دسته 
کبوتران رسول خدا ز گنبد خضرا

تو آن گلی که در او آیۀ صفا شده پیدا 
به هر کجا برود حسن مصطفا شده پیدا

نشسته‌اند به خاکت کبوتران مدینه 
که از بقیع تو گلهای کربلا شده پیدا...

 

محمّدسعید میرزائی