مرا ببخش عزیزم که بی قرارترینم
جنون عشقِ تو را تا ابد دچارترینم
بپرس از همه ی جاده های ابری دنیا
برای آمدنت چشم انتظارترینم
مرا مرور کن از نو غزل غزل که ببینی
برای از تو نوشتن بی اختیارترینم
چگونه از تو نگویم؟چگونه بی تو نبارم؟
یک ابرِ در به درم بی تو سوگوارترینم
تو چشمهات دو فنجان قهوه اند،یک امشب
بیا و ساقی من شو ببین: خمارترینم
درون قطره ی اشکم ببین تمام خودت را
ستاره ی سحرم! ماهِ بی غبارترینم!
جهان خاکی ام از کیمیای عشق تو زر شد
اگر به چشم تو ای دوست کم عیارترینم
وصیتم به تو این است: خاکِ سوخته ام را
به رودها بسپاری که بی مزارترینم
در اشک من پر و بال فرشته ها همه تر شد
که در دعای تو دریای بی کنارترینم
کویر سوخته ام با تو سبز می شوم امّا
به شرط آنکه نگاهم کنی بهارترینم!
محمّدسعیدمیرزائی