اشعار محمد سعید میرزایی

شعر و ادب پارسی

اشعار محمد سعید میرزایی

شعر و ادب پارسی

هزار تن ، ز درختی تناور آویزان ( محمد سعید میرزایی )


هزار تن ، ز درختی تناور آویزان
هزار سر ، و بدن های بی سر آویزان

به روی خاک پر از شاخه های خون آلود
ز ابر ها ، سر ِ گل های پرپر آویزان

درون جنگل شب، جغد جغد ، چشمک زن
ز چنگ مرگ ، کبوتر کبوتر ، آویزان

شکسته های دو آیینه: سرخ رنگ و سیاه
یکی ز باختر ، آن یک ز خاور آویزان

به پنج چشم زمین مانده سایه ی دستی
ز پنج انگشتش، پنج خنجر آویزان

شب است و بی تو درونم اتاقِ تاریکی ست
ز سقف آن جسدی سرد و بی سر آویزان

شب است و بی تو وجودم درخت بیماری ست
ز شاخ گردن ِ من ، میوه ی تن آویزان

دو بار چشم تو خندید و از نوازش اشک
شد از دو گوشه ی چشمم ، دو گوهر آویزان

شبی تو رفتی و من هر دو حلقه چشمم را
به راه آمدنت کردم از در آویزان

به شهر کوچکی خویش رفتم و دیدم
سری بریده ز پستان مادر آویزان

چه کس به جز تو پناهم شود؟ که می بینم
ز کین ِ دار ِ برادر ، برادر آویزان


محمّدسعیدمیرزائی
(۱۳۷۳)